(چه تو تو لیان باشی یا نباشی، چه من باشم یا نباشم، چه اصن لیانی باشه یا نباشه دوست خوبی هستی 😊 )
مهر تایید بر گام اول
به مرور دارم توانمندی و ظرفیتم رو افزایش میدم.
اینکه نشونههاشو هم میبینم خیلی امیدوارکنندست. دارم درست میرم.
(چه تو تو لیان باشی یا نباشی، چه من باشم یا نباشم، چه اصن لیانی باشه یا نباشه دوست خوبی هستی 😊 )
مهر تایید بر گام اول
به مرور دارم توانمندی و ظرفیتم رو افزایش میدم.
اینکه نشونههاشو هم میبینم خیلی امیدوارکنندست. دارم درست میرم.
امروز و پیش از امتحان آمار برای مدیران حدود ساعت 7 و نیم شب، خبر درگذشت اکبر هاشمی رفسنجانی را از طریق توعیتر روزنامه شرق دیدم.
جدا از بیم و امید و شادی و حزن اولیه که حدود 1 الی 2 ساعت پس از شنیدن خبر به صورت سینوسی در من پدید میآمد فکر و ذهن من بسیار مشغول چند حس عجیب و مشترک! شده است.
طبیعتا همحسی با انسانهای مشهور و بزرگ برای همه اتفاق میافتد اما خوشبختانه یا شوربختانه درمورد من و امثال من این همحسی با اصحاب قدرت است. افرادی که حوزه تاثیر کلان دارند و با مدیریت روندها به طرق مختلف روی زندگی دیگران تاثیر میگذارند. همین تاثیرگذاری بذات، برای برانگیختن حسادت متاثرین کافی است، اما معمولا افراد موثر ویژگیها، امکانات، توامندیها و ملحقاتی را به صورت اکتسابی یا ذاتی دارند که به صورت ویژه رشک موافقین و مخالفین را برمیانگیزد. افراد موثر به قدری با ظرافت و دقت حرکت میکنند و پیروز میشوند یا اشتباه میکنند که بعضا وابسته به حالات مختلف جامعه و حتی روحی افراد، جایگاهشان بین قهرمان و خائن جابجا میشود. این را نسبت به هاشمی و شیوه برخورد با آن میتوان حس کرد.
به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم
اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق
که در هوای رخت چون به مهر پیوستم
بیار باده که عمریست تا من از سر امن
به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم
اگر ز مردم هشیاری ای نصیحتگو
سخن به خاک میفکن چرا که من مستم
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت
که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم
بعدمدتها تصمیم گرفتم دوباره بنویسم.
الان دیگه حس میکنم دستم اومده چرا باید نوشت. چیا باید نوشت.
اینا به لطف خوندن وبلاگ سیاوش بوده. یه دور که رفتم تو وبلاگش، جرات اشتراک یه سری چیزای خصوصیتر رو پیدا کردم.
خاطره نویسی رو هم از سر خواهم گرفت.
درواقع چند نفر روی من تاثیر زیادی گذاشتن این چند ماهه
تاثیر در برانگیختن و یادآوری بخشی از شخصیتم که کمتر دیده میشد و من هم کمتر بهش واقف بودم یا توجه میکردم بهشون. اما واقعا بهشون نیاز داشتم و بابت پررنگ نبودنش تحت انتقاد بودم.