۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

Achmaz

اگر ادامه نمی‌دادم که یک سنگ بودم.

ادامه دادم که تهش همه چی پوچ شد.


چه باید می‌کردم؟

از اول دخالتی تو این مساله نمی‌کردم که می‌شد پاک‌کردن صورت‌مساله و افتضاحه. از من بعیده.

دخالت موضعی که این پوچی رو زودتر محقق می‌کرد. هیچ دستاوردی هم برای من نداشت.

دخالت کامل که علاوه‌بر کلی هزینه شخصی و فشار و تغییر مسیر برای خودم تهش به پوچی رسید. البته کمی دستاورد فوق‌العاده برای من داشت.

چه باید می‌کردم؟


یا این پوچی نیست و تهش چیزی نهفته که من نمی‌بینم که امیدوارم این باشه و خیره.

یا پوچی مطلق و تباهیه که من دیگه بهتر از این بلد نیستم. باید بشینم بیشتر فکر کنم که ببینم چرا اینجوری شد و چی می‌شد بهتر بود.


چرا نمیشه راحت نوشت؟؟ چرا؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Malمل

چی، کی، چطور؟

مطلبی خواندم در یکی از کانال‌های عکاسی در تلگرام به نام صنعت عکاسی با آدرس https://t.me/sanateakkasi تحت عنوان «چگونه عکاسی سیاه و سفید به من یاد داد احساسات را ثبت کنم»

جدای از نگاه جالب و عنوان جالب مقاله، پس از تلاش برای تست این موضوع توسط دوربین گوشی، به نکته‌ای اندیشیدم که در ادامه توضیح می‌دهم.


چپ نویسخودکار سیاه و سفید
«عکس در اتاق محصول با دوربین huawei honor 7 ثبت شده»


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Malمل

ری‌را ری‌را

«جزو قابل اتکاترین شخصیتهایی هستی که باهاش مواجهه شدم»


اعتراف می‌کنم که دیشب جا خوردم.

یعنی باختم. یعنی به طور چندساعته دست به هرچیزی زدم تا توجیه کنم حال خودم رو و تصمیمات «مدیریتی»ای در ذهن گرفتم که الان واقعا شرمسارانه بهشون نگاه می‌کنم.

این یعنی گام‌هایی که گرفتم مطلقا کافی نبوده. باید ادامه داد. مسیر درست، توجیه رسیدن به هدف نیست. هدف هدفه و باید به سمتش رفت.

اما جمله اولی این پست دو تاثیر بر من داشت.
یک نهیب به اینکه هرگز آنقدر اوضاع بد یا خوب نیست. همواره تاثیر همه چیز رو بررسی کن و بعد تصمیم بگیر.
دو اینکه مسئولیتی که من برای خودم متصورم یک حرکت مردم‌فریبانه برای درخشش موضعی در بحثای خصوصی نیست. واقعیتی قابل لمس، درک و نیازمند توجه ویژه است.


به همراهان و موثرینم اعتماد دارم. به خودم بیشتر. به خدای خودم بی‌نهایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Malمل

1>9

در نظر نگرفتن و محاسبه نکردن عوامل موثر، پیش از ورود به یک داستان باعث پیامدهای متعددی میشه. من قریب به یک‌ و نیم سال پیش تصمیم گرفتم که مراقب این عوامل باشم. تقریبا هم خوب حواسم بوده. اما این‌بار بد از دستم در رفت. تاثیر عاملی رو پیش‌بینی نکرده بودم که هرگز زندگی نکرده بودمش. دیدی نداشتم بهش و اصالتی قائل نبودم براش.

در این مورد من مصداق ضرب‌المثل اومدم صواب کنم کباب شدم هستم. اما خوب این آتش ظاهرا تو من نهفته بوده و کسی عاملیتی در این اتفاق نداشته. برای من هم صواب‌کردنه الزام داره هم این کباب شدنه. ترکیبشون سعه‌صدر خوبی آورده برام. تنها نگرانیم عمل به مسئولیت‌هاییه که قبل این اتفاقات پذیرفتم و برای انجامشون نیاز به همون انرژی سابق دارم نه چیزی که الان هستم. چیزی که الان هستم توانمندی‌هایی تو ابعاد دیگه زندگیمه که فعلا به کار تعهدات سابق نمیاد.

راضیم که این اتفاقات تو این سن داره رخ میده که هزینش کمه. من اگر در دام مظلوم‌نمایی و ناله‌کردن نیفتم که بدیهتا نباید بیفتم که اگر بیفتم بعد این همه مدت باید برم بمیرم، قضیه زود مدیریت میشه قطعا.


همراهی دوست عزیزم در این برهه رو فراموش نخواهم کرد. آدم نمی‌تونه برای همه‌جای زندگیش اونجور که می‌خواد برنامه‌ریزی کنه. باید برای رفیقای مورد اعتمادش حوزه اثر بیشتری قائل بشه و اجازه بده اونا بهش راهکار بدن. من این‌کارو کردم. منتظر نتیجه‌ گرفتنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Malمل